باخانمان



ایده‌ی بیان بخشی از تاریخ با یک درام عاشقانه، اگرچه جدید نیست اما جالب و جذاب است. البته به شرطی که منجر به تحریف تاریخ نشود که احتمالا هم می‌شود، مثل همین سریال جذاب شهرزاد. کجایش تحریف است؟ برگردیم به دهه 1320، در این دوره سه گروه ی فعال بودند:

1. مذهبیون به رهبری آیت‌الله کاشانی

2. ملی‌گراها به رهبری دکتر مصدق

3. توده‌ای‌ها

در سریال شهرزاد، فرهاد و دوستانش نماینده‌ی ملی‌گراها بودند و آذر (نامزد فرهاد) و دوستانش هم توده‌ای. اما نماینده مذهبیون چه کسی بود؟ هیچ کس! به همین راحتی و به همین خوشمزگی یک گروه ی فعال و موثر آن دوران، برای مخاطب حذف می‌شود!

شاید کسی که رسانه را خوب نمی‌شناسد بگوید: «برو بابا! این صرفاً یک درام عاشقانه است و نه کلاس تاریخ!» اما برای مردمی که دیدن فیلم و شبکه منوتو و خواندن مطالب کانال‌های تلگرامی بی‌نام و نشان را به خواندن و تحلیل تاریخ ترجیح می‌دهند، اینها دقیقاً کلاس تاریخ است!

نمونه‌ای از خروجی این کلاس هم می‌شود سردادن شعار «رضاشاه، روحت شاد!»


برای چندمین بار داشتم فیلم میان‌ستاره‌ای (Interstellar) را می‌دیدم و برای چندمین بار، داشتم فکر می‌کردم چقدر انسان‌های علم‌زده خودشان را به در و دیوار می‌زنند تا خدا را از معادلات جهان حذف کنند: یک بار به نظریه تکامل داروین متوسل می‌شوند! یک بار به موجودات فضایی! و این بار در فیلم میان‌ستاره‌ای می‌خواهند بگویند که خالق مهربانی که برایمان یک کرمچاله در گوشه‌ای از کهکشان قرار داده تا نسل انسان منقرض نشود، انسانهایی هستند که در ابعاد بالاتر زندگی می‌کنند و زمان برای آنها بی‌معناست!

نکته دیگر در داستان فیلم میان ستاره‌ای (و فیلمهای مشابه دیگر مثل 2012) حذف چیزی به اسم «معاد» است. سوال اینست که انسان تا چه زمانی می‌خواهد در این دنیا زندگی کند؟ داستان این فیلمها می‌گویند اگرچه انسانها می‌میرند اما انسان برای همیشه در این دنیا زندگی خواهد کرد و اگر آفریدگار انسان و جهان اراده کند تا دنیا تمام شود، انسان با علم و فناوری خود، تاریخ را دوباره آغاز می‌کند!

عجب! اِنّ الانسانَ لِرَبّه لَکَنود.


ما همانقدر که به مطالعه تاریخ ی، فرهنگی، اجتماعی اهمیت نمی‌دهیم، به مطالعه «تاریخ علم» هم اهمیت نمی‌دهیم که اگر اهمیت می‌دادیم، شاید امروز علم طور دیگری پیش می‌رفت.

مثلاً «نظریه ریسمان» یا «نظریه همه‌ چیز» مطرح‌ترین نظریه فیزیکی حاضر است و خیلی از کله‌گنده‌های فیزیک که نابغه‌های ریاضی هم هستند، روی آن کار می‌کنند. من همیشه فکر می‌کردم این نظریه، با وجود برخی ایرادات، نظریه‌ای امیدبخش است تا اینکه در کلاس مجازی فلسفه کوانتوم دکتر گلشنی متوجه شدم آنطور که فیزیکدانان می‌گویند پایه‌های این نظریه سست است. بطور مثال راجر پنروز، فیزیکدان انگلیسی می‌گوید:

نظریه ریسمان نمونه‌ای از علم است که از طریق مُد شدن پیش می‌رود! من احساس درهمی درباره آن دارم! بعضی از ایده‌های ریاضی که با نظریه ریسمان مرتبط‌اند بسیار جذاب‌اند اما اینکه آنها جذاب‌اند بدین معنا نیست که آنها درست هستند!

و یا ناتان سیبرگ، فیزیکدان نظری، می‌گوید:

این نظریه مشابه نسبیت عام نیست که اینشتین اصول را بنا نهاد و سپس نتایج را استنتاج کرد. ما در وضع عجیبی هستیم، وضعیتی بی‌سابقه که می‌دانیم چگونه بعضی نتایج را به دست آوریم اما نمی‌دانیم که اصول بنیادی چیست؟

اما چرا با وجود ایرادات اساسی که فیزیکدانان بزرگ به آن اذعان دارند، نظریه ریسمان همچنان پیش می‌رود؟ چرا در این سالها هیچ نظریه‌ی جدید و قابل توجهی ارائه نشده که بتواند به اندازه نظریه ریسمان مسائل ما را حل کند و این ایرادات اساسی را هم نداشته باشد؟

اسمولینگ که روی گرانش کوانتومی کار می‌کند، در این مورد حرف قابل تاملی می‌گوید:

ما فراموش کرده‌ایم فیزیک نظری غالباً به وسیله‌ی کسانی پیشرفت کرده که برنامه‌های پژوهشی جاافتاده را نادیده می‌گیرند تا ایده‌های جدید خود را دنبال کنند. چنین افرادی غالبا افراد جوان هستند که شغل آنها آسیب‌پذیر است!

(یعنی اگر بخواهند شغلی به دست آورند باید همرنگ جماعت شوند!)

خلاصه، برداشت من اینست که خطر بزرگ عدم توجه به تاریخ و فلسفه علم و البته سیستم اشتباه دانشگاهی، نوعی «ولنگاری علمی» است که معلوم نیست به کجا ختم خواهد شد!


فیلم لاتاری را چند ماه پیش دیدم و برایم جالب بود که شبکه افق، در ایام نوروز این فیلم را پخش کرد چون هر چه فکر می‌کنم، با معیارهای این شبکه جور درنمی‌آید.

به نظرم، یکی از مهمترین نقاط ضعف این فیلم، عدم توانایی نویسنده برای تفکیک غیرت ایرانی و عقاید تکفیری‌ها بود. مثلاً آن صحنه آخر فیلم که دوربین مداربسته، تصویر موسی را نشان می‌دهد که بالای سر جنازه آن مردک هوسباز ایستاده، برای من یادآور حمله داعش به مجلس ایران در خرداد سال 96 بود تا غیرت ایرانی!

نکته دیگر، آدم‌کشی مسئول جمهوری اسلامی در فراسوی مرزهای ایران بود که تقریباً این فیلم را به فیلمی ضدنظام جمهوری اسلامی تبدیل می‌کند! در پایان فیلم، شخصیت مرتضی (که یکی از مسئولین نظام است) بنا به مصلحت، فردی را در منزلش به قتل می‌رساند. فکر می‌کنم برای کسی که تاریخ 40 ساله اخیر را مطالعه کرده باشد، در وهله اول، این موضوع یادآور قتل‌های زنجیره‌ای دهه هفتاد و تایید برخی تحلیلها و حرفهای مربوط به آن جریان باشد.

به نظرم اینها موضوعاتی‌ست که اصلاً نمی‌توان نادیده گرفت و براحتی از آنها گذشت اما برایم جالب است که کمتر کسی به آنها توجه کرده و در نقدها هم کمتر به آن اشاره شده است.


داشتم کتابی را مطالعه می‌کردم که در آن روایتی از بحارالانوار توجه‌ام را جلب کرد. در این روایت 4 علم بعنوان علومی ضروری و نافع معرفی شده‌اند که یادگیری آنها باید در اولویت باشد:

1. علم فقه برای دین

2. علم طب برای سلامتی

3. علم ادبیات برای مصونیت زبان از خطا

4. علم نجوم برای شناخت زمان

«فقه»، قوانین و دستورالعمل‌هایی‌ست از طرف خداوند برای انسان و «علم فقه» علمی‌ست که از منظرهای مختلف این قوانین را بررسی و بحث می‌کند. در واقع می‌توان گفت علم فقه، به معنای کسب فهم عمیقی از دین است.

فکر می‌کنم منظور از «علم طب» این نیست که همه پزشک شویم بلکه منظور همان نکات عمومی سلامت و بهداشت، مزاج‌شناسی و مسائلی از این قبیل است.

چقدر برایمان پیش آمده که منظورمان با آنچه می‌نویسیم و یا می‌گوییم متفاوت بوده؟ گاهی وقتی متنی را می‌نویسیم آنقدر برداشتهای متفاوت از آن می‌شود کرد که باید حتماً خودمان را هم به متن ضمیمه کنیم تا مرتب برداشتهای اشتباه را تصحیح کند! «علم ادبیات» می‌تواند ما را از این اشتباهات مصون نگه دارد.

احتمالاً منظور از «علم نجوم» همان نجوم آماتوری امروزی است که عظمت خالق را برای ما آشکارتر می‌سازد اما نمی‌دانم منظور از شناخت زمان، شناخت عصر و زمانه است و یا ساعت و تاریخ؟


ما همانقدر که به مطالعه تاریخ ی، فرهنگی، اجتماعی اهمیت نمی‌دهیم، به مطالعه «تاریخ علم» هم اهمیت نمی‌دهیم که اگر اهمیت می‌دادیم، شاید امروز علم طور دیگری پیش می‌رفت.

مثلاً «نظریه ریسمان» یا «نظریه همه‌ چیز» مطرح‌ترین نظریه فیزیکی حاضر است و خیلی از کله‌گنده‌های فیزیک که نابغه‌های ریاضی هم هستند، روی آن کار می‌کنند. من همیشه فکر می‌کردم این نظریه، با وجود برخی ایرادات، نظریه‌ای امیدبخش است تا اینکه در کلاس مجازی فلسفه کوانتوم دکتر گلشنی متوجه شدم آنطور که فیزیکدانان می‌گویند پایه‌های این نظریه سست است. بطور مثال راجر پنروز، فیزیکدان انگلیسی می‌گوید:

نظریه ریسمان نمونه‌ای از علم است که از طریق مُد شدن پیش می‌رود! من احساس درهمی درباره آن دارم! بعضی از ایده‌های ریاضی که با نظریه ریسمان مرتبط‌اند بسیار جذاب‌اند اما اینکه آنها جذاب‌اند بدین معنا نیست که آنها درست هستند!

و یا ناتان سیبرگ، فیزیکدان نظری، می‌گوید:

این نظریه مشابه نسبیت عام نیست که اینشتین اصول را بنا نهاد و سپس نتایج را استنتاج کرد. ما در وضع عجیبی هستیم، وضعیتی بی‌سابقه که می‌دانیم چگونه بعضی نتایج را به دست آوریم اما نمی‌دانیم که اصول بنیادی چیست؟

اما چرا با وجود ایرادات اساسی که فیزیکدانان بزرگ به آن اذعان دارند، نظریه ریسمان همچنان پیش می‌رود؟ چرا در این سالها هیچ نظریه‌ی جدید و قابل توجهی ارائه نشده که بتواند به اندازه نظریه ریسمان مسائل ما را حل کند و این ایرادات اساسی را هم نداشته باشد؟

اسمولینگ که روی گرانش کوانتومی کار می‌کند، در این مورد حرف قابل تاملی می‌گوید:

ما فراموش کرده‌ایم فیزیک نظری غالباً به وسیله‌ی کسانی پیشرفت کرده که برنامه‌های پژوهشی جاافتاده را نادیده می‌گیرند تا ایده‌های جدید خود را دنبال کنند. چنین افرادی غالبا افراد جوان هستند که شغل آنها آسیب‌پذیر است!

(یعنی اگر بخواهند شغلی به دست آورند باید همرنگ جماعت شوند!)

خلاصه، برداشت من اینست که خطر بزرگ عدم توجه به تاریخ و فلسفه علم و البته سیستم اشتباه دانشگاهی، نوعی «ولنگاری علمی» است که معلوم نیست به کجا ختم خواهد شد!


فیلم لاتاری را چند ماه پیش دیدم و برایم جالب بود که شبکه افق، در ایام نوروز این فیلم را پخش کرد چون هر چه فکر می‌کنم، با معیارهای این شبکه جور درنمی‌آید.

به نظرم، یکی از مهمترین نقاط ضعف این فیلم، عدم توانایی نویسنده برای تفکیک غیرت ایرانی و عقاید تکفیری‌ها بود. مثلاً آن صحنه آخر فیلم که دوربین مداربسته، تصویر موسی را نشان می‌دهد که بالای سر جنازه آن مردک هوسباز ایستاده، برای من یادآور حمله داعش به مجلس ایران در خرداد سال 96 بود تا غیرت ایرانی!

نکته دیگر، آدم‌کشی مسئول جمهوری اسلامی در فراسوی مرزهای ایران بود که تقریباً این فیلم را به فیلمی ضدنظام جمهوری اسلامی تبدیل می‌کند! در پایان فیلم، شخصیت مرتضی (که یکی از مسئولین نظام است) بنا به مصلحت، فردی را در منزلش به قتل می‌رساند. فکر می‌کنم برای کسی که تاریخ 40 ساله اخیر را مطالعه کرده باشد، در وهله اول، این موضوع یادآور قتل‌های زنجیره‌ای دهه هفتاد و تایید برخی تحلیلها و حرفهای مربوط به آن جریان باشد.

به نظرم اینها موضوعاتی‌ست که اصلاً نمی‌توان نادیده گرفت و براحتی از آنها گذشت اما برایم جالب است که کمتر کسی به آنها توجه کرده و در نقدها هم کمتر به آن اشاره شده است.


ایده‌ی بیان بخشی از تاریخ با یک درام عاشقانه، اگرچه جدید نیست اما جالب و جذاب است. البته به شرطی که منجر به تحریف تاریخ نشود که احتمالا هم می‌شود، مثل همین سریال جذاب شهرزاد. کجایش تحریف است؟ برگردیم به دهه 1320، در این دوره سه گروه ی فعال بودند:

1. مذهبیون به رهبری آیت‌الله کاشانی

2. ملی‌گراها به رهبری دکتر مصدق

3. توده‌ای‌ها

در سریال شهرزاد، فرهاد و دوستانش نماینده‌ی ملی‌گراها بودند و آذر (نامزد فرهاد) و دوستانش هم توده‌ای. اما نماینده مذهبیون چه کسی بود؟ هیچ کس! به همین راحتی و به همین خوشمزگی یک گروه ی فعال و موثر آن دوران، برای مخاطب حذف می‌شود!

شاید کسی که رسانه را خوب نمی‌شناسد بگوید: «برو بابا! این صرفاً یک درام عاشقانه است و نه کلاس تاریخ!» اما برای مردمی که دیدن فیلم و شبکه منوتو و خواندن مطالب کانال‌های تلگرامی بی‌نام و نشان را به خواندن و تحلیل تاریخ ترجیح می‌دهند، اینها دقیقاً کلاس تاریخ است!

نمونه‌ای از خروجی این کلاس هم می‌شود سردادن شعار «رضاشاه، روحت شاد!»


برای چندمین بار داشتم فیلم میان‌ستاره‌ای (Interstellar) را می‌دیدم و برای چندمین بار، داشتم فکر می‌کردم چقدر انسان‌های علم‌زده خودشان را به در و دیوار می‌زنند تا خدا را از معادلات جهان حذف کنند: یک بار به نظریه تکامل داروین متوسل می‌شوند! یک بار به موجودات فضایی! و این بار در فیلم میان‌ستاره‌ای می‌خواهند بگویند که خالق مهربانی که برایمان یک کرمچاله در گوشه‌ای از کهکشان قرار داده تا نسل انسان منقرض نشود، انسانهایی هستند که در ابعاد بالاتر زندگی می‌کنند و زمان برای آنها بی‌معناست!

نکته دیگر در داستان فیلم میان ستاره‌ای (و فیلمهای مشابه دیگر مثل 2012) حذف چیزی به اسم «معاد» است. سوال اینست که انسان تا چه زمانی می‌خواهد در این دنیا زندگی کند؟ داستان این فیلمها می‌گویند اگرچه انسانها می‌میرند اما انسان برای همیشه در این دنیا زندگی خواهد کرد و اگر آفریدگار انسان و جهان اراده کند تا دنیا تمام شود، انسان با علم و فناوری خود، تاریخ را دوباره آغاز می‌کند!

عجب! اِنّ الانسانَ لِرَبّه لَکَنود.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

کیک و شیرینی ساندویج پانل دانش آموز شروعی برای حرفام بیدمشک دانلود رایگان 2 وبلاگ دکتر صداقت کشفی بامبو هفتاد سی